چرا شکست، موفقیت را میآموزد
در یکی دو دهه گذشته، زبان مثبت به یک هنجار تبدیل شده است و «مشکلات» تقریباً از دایره واژگان ما ناپدید شدهاند و به «چالشها» و دیگر برچسبهای کمتر دلهرهآور تغییر نام دادهاند.
بر اساس چشم انداز و بیانیههای ماموریت و ارتباطات شرکتی، جهان پر از شرکتهای “شماره یک”، “کلاس جهانی” و “پیشگامانه” است که به نظر نمیرسد شکست بخورند.
موفقیت نهایی نیست. شکست کشنده نیست. این شجاعت ادامه دادن است که اهمیت دارد.
چرا این همه زبان شرکتی آنقدر جدا از واقعیتهای انسانی به نظر میرسد که همه ما میدانیم و تجربه میکنیم – واقعیتهایی که به خوبی میدانیم که شکستها بخشی از آن هستند.
شواهد نشان میدهد که شکست بخشی از سفر به سوی موفقیت است. در واقع، افراد با موفقیت تقریباً همیشه چندین بار دچار لغزش میشوند و اغلب برای رسیدن به سطح موفقیت رنج میبرند.
شواهد نشان میدهد که شکست بخشی از سفر به سوی موفقیت است.
شکست بسیار مهم است. ما همیشه در مورد موفقیت صحبت میکنیم. این توانایی مقاومت در برابر شکست یا استفاده از شکست است که اغلب منجر به موفقیت بیشتر میشود.
این همان چیزی است که وقتی شواهد علمی یا زندگی نامه موفقیتهای بزرگ در سیاست، تجارت، هنر، ورزش و زندگی را مطالعه میکنیم، میبینیم. شکستها و دردها تقریباً همیشه مقدم بر موفقیت هستند.
رهبران ریسک پذیر هستند و باید چنین باشند. از آنجایی که سازمانها و محیطها تا حدی غیرقابل پیشبینی هستند، پذیرش ریسکهای محاسبهشده مورد انتظار و اجتنابناپذیر است. با این حال، ریسک در تعریف به معنای احتمال شکست است. بنابراین، اگر فردی را استخدام کنید که سابقهای بیخطر داشته باشد، میتوانید به سازمانی ناتوان از رهبری یا نوآوری تبدیل شوید.
تنها کسانی که جرات شکست بزرگ دارند می توانند دستاوردهای بزرگی داشته باشند.
به نظر میرسد موفقیت به شجاعت ریسک کردن، سخت کوشی فروتنانه و یادگیری زیاد در طول راه بستگی دارد.
در برخی از صنایع، اجتناب از شکست، هسته اصلی کسب و کار آنها است، زیرا ماهیت کاری که انجام میدهند پرخطر است. البته در صنایعی که در صورت بروز شکست، افراد جان خود را از دست میدهند یا آسیب جدی میبینند، رویکردها و نگرشهای دیگری نسبت به شکست ضروری است.
به عنوان مثال میتوان به خطوط هوایی و در برخی از بخشهای ارتش، مراقبتهای بهداشتی، نفت و صنایع شیمیایی اشاره کرد. از قضا به نظر میرسد این صنایع جزو بهترینها در یادگیری از اشتباهات هستند. اشتباهات بسیار کم آنها عمیقاً تجزیه و تحلیل میشود و آنها معمولاً سیستمهای توسعه یافتهای برای گزارش، تجزیه و تحلیل و یادگیری از ” اشتباهات تقریبی” و نقاط ضعف دارند.
به نظر میرسد موفقیت به شجاعت ریسک کردن، سخت کوشی فروتنانه و یادگیری زیاد در طول راه بستگی دارد.
کمال باعث ایجاد سوء ظن میشود
کارمندان و همکاران انسانهای با تجربهای هستند که شکستها، ناامیدیها و زخمهای خود را تحمل میکنند. وقتی افراد بیش از حد کامل و خیلی نرم به نظر میرسند مشکوک میشوند. آنها نمیپرسند: “یک دانش آموز به من نشان دهید، یک فرد کامل با رکورد شکست ناپذیر موفقیت و من او را دنبال خواهم کرد”.
آنها برای این کار بیش از حد عاقل هستند. هر گونه تلاش برای ادعای سابقهای بی رنگ، به جای اعتماد، سوء ظن را تقویت میکند. صداقت در مورد ضعفها و شکستهای خود باعث ایجاد اعتماد میشود. بنابراین، مردم معمولاً به دیگرانی که صداقت و اعتماد به نفس دارند در مورد شکستها و ترسهای خود صحبت کنند، احترام میگذارند.
اگر جرات داشته باشیم موفقیت و شکست را نه به عنوان تضاد، بلکه به عنوان شرکای همراه در یک سفر ببینیم، این درها فرصتی را برای بهرهمندی از تجربیات مهم یادگیری شکست و موفقیت باز میکند.
آزمون و خطا در ژن ماست
مهم نیست در چه حرفه، سازمان یا سطح شرکتی هستیم. انسانها موتور هر بازگشت سرمایه یا ایجاد رفاه هستند و همانطور که قبلا ذکر شد، انسانها شکست میخورند.
آزمون و خطا از همان بدو تولد در ژنهای ما وجود دارد که در طول هزارهها توسعه یافته است، مدتها قبل از اینکه حتی به مدرسه رفتن فکر شود. آزمون و خطا به سادگی اولین راه یادگیری است که به طور تصادفی به آن برخورد می کنیم و به طور طبیعی به ما میرسد.
. آزمون و خطا به سادگی اولین راه یادگیری است که به طور تصادفی به آن برخورد میکنیم و به طور طبیعی به ما میرسد.
یک کودک به طور متوسط قبل از یادگیری راه رفتن ۱۰۰۰۰ بار تلاش میکند و شکست میخورد. چه پشتکار، چه شجاعت. ۱۰۰۰۰ بار!! بچههای یک ساله هر چند گاهی صدمه میبینند از زمین خوردن نمیترسند. پس چگونه است که اکثر ما در طول مسیر از شکست میترسیم و بعداً در زندگی مجبور میشویم برای به دست آوردن ذهنیت امتحان کردن که زمانی توسط طبیعت به ما داده شده بود تلاش کنیم؟ شاید این سوالی باشد که جامعه، آموزش، سازمانها و رهبران باید با دقت به آن توجه کنند.
چه زمانی شدیدترین نیاز به یادگیری را داریم؟
به گفته کریس آرگریس، تقاضا برای یادگیری در موقعیتهایی که نه تنها به بهبود رویکرد موجود ما نیاز دارند، بلکه رویکردی کاملاً متفاوت را میطلبد، قویترین است. او این را یادگیری دو حلقه ای مینامد.
افرادی که سوابق موفقی دارند در یادگیری تک حلقهای بسیار ماهر هستند، اما اغلب در تسلط بر یادگیری دو حلقهای کوتاهی میکنند.
به زبان ساده، چون بسیاری از متخصصان تقریباً همیشه در کاری که انجام میدهند موفق هستند، به ندرت شکست را تجربه میکنند. و چون به ندرت شکست خوردهاند، هرگز یاد نگرفتهاند که چگونه از شکست درس بگیرند.
بنابراین، هر زمان که استراتژیهای یادگیری تک حلقهای آنها اشتباه میشود، حالت تدافعی میگیرند، انتقاد را کنار میگذارند، و «سرزنش» را به گردن هر کسی و همه جز خودشان میاندازند. به طور خلاصه، توانایی آنها در یادگیری دقیقاً در لحظهای که بیشتر به آن نیاز دارند خاموش میشود.”
بسیاری از چیزها در اطراف ما با سرعتی خیره کننده در حال تغییر هستند. با این حال، چیزهای دیگر کاملاً بدون تغییر به نظر میرسند. مانند ویژگیهای شجاعت برای پذیرش ریسک و انعطافپذیری برای درس گرفتن از شکستها به جای اینکه اجازه دهیم شکستها ما را در هم بشکنند.
بدون شک در آیندهای که پیچیدگی بیشتر و سرعت تغییر در جامعه و تجارت را به همراه دارد، به این ویژگیها حتی بیشتر نیاز خواهیم داشت. اگرچه افزایش پیچیدگی و سرعت تغییر فرصتهای بیشتری برای نوآوری ایجاد میکند، اما با این فرصتها خطر شکست نیز همراه است.
علاوه بر این، هنگامی که به سمت هدفی در حال حرکت سریع نشانه میروید، مطمئناً میزان خطاهای خود را افزایش خواهید داد. پیچیدگی روزافزون و جوامع نوآوری همگی مستلزم شجاعت پذیرش ریسک و انعطاف پذیری برای آموختن از شکست هستند.
گفتوگو